هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست ...

 

 

هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست  /  ما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راست

ما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایم  /  باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست

خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم  /  زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست

گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا  /  بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست

بخت جوان یار ما دادن جان کار ما  /  قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست

از مه او مه شکافت دیدن او برنتافت  /  ماه چنان بخت یافت او که کمینه گداست

بوی خوش این نسیم از شکن زلف اوست  /  شعشعه این خیال زان رخ چون والضحاست

در دل ما درنگر هر دم شق قمر  /  کز نظر آن نظر چشم تو آن سو چراست

خلق چو مرغابیان زاده ز دریای جان  /  کی کند این جا مقام مرغ کز آن بحر خاست

بلک به دریا دریم جمله در او حاضریم  /  ور نه ز دریای دل موج پیاپی چراست

آمد موج الست کشتی قالب ببست  /  باز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاست

در جهان هر چیز چیزی جذب کرد...

 

 

در جهان هر چیز پیزی جذب کرد  /  گرم گرمی را کشید و سرد سرد

قسم باطل باطلان را می کشند  /  باقیان از باقیان هم سرخوشند

ناریان مر ناریان را جاذبند  /  نوریان مر نوریان را طالبند

(مولانا)

حق شب قدر است در شبها نهان...

 

 

حق شب قدر است در شبها نهان  /  تا کند جان هر شبی را امتحان

نه همه شب ها بود قدر ای جوان  /  نه همه شب ها بود خالی از آن

تا نباشد راست کی باشد دروغ  /  آن دروغ از راست میگیرد فروغ

پس مگو کین جمله دم ها باطل اند  /  باطلان بر بوی حق دام دل اند

(مولانا)

از جمادی مردم و نامی شدم ....

 

از جمادی مردم و نامی شدم  /  وز نما مردم به حیوان برزدم

مردم از حیوانی و آدم شدم  /  پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

حملهٔ دیگر بمیرم از بشر  /   تا بر آرم از ملایک پر و سر

وز ملک هم بایدم جستن ز جو  /  کل شیء هالک الا وجهه

بار دیگر از ملک قربان شوم  /  آنچ اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون  /  گویدم که انا الیه راجعون

(مولانا)

هر چیز که در جستن آنی آنی ...

 

تادر طلب گوهر کانی کانی  /  تا در هوس لقمه نانی نانی

این نکته رمز اگر بدانی دانی  /  هر چیز که در جستن آنی آنی

(مولانا)

وقت خشم و وقت شهوت مرد کو ...

 

وقت خشم و وقت شهوت مرد کو  /  طالب مردی دوانم کو به کو

(مولانا)

من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر  ...

 

من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر  /  آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم

(مولانا)

تازه کن ایمان نی از گفت زبان ...

 

 

تازه کن ایمان نی از گفت زبان  /  ای هوا را تازه کرده در نهان

تا هوا تازه ست ایمان تازه نیست  /  کین هوا جز قفل آن دروازه نیست

(مولانا)

چون نباشد نور دل دل نیست آن ...

 

چون نباشد نور دل دل نیست آن  /  چون نباشد روح جز گل نیست آن

(مولانا)

کف دریاست  صورت های عالم ...

 

کف دریاست  صورت های عالم  /   ز کف بگذر اگر اهل صفایی

دلم کف کرد کین نقش سخن شد  /  بهل نقش و به دل رو گر ز مایی

موج های تیز دریاهای روح...

 

موج های تیز دریاهای روح  /  هست صد چندان که بود طوفان روح

(مولانا)

مرغ خویشی صید خویشی دام خویش...

 

مرغ خویشی صید خویشی دام خویش  /  صدر خویشی فرش خویشی بام خویش

در زمین مردمان خانه مکن  /  کار خود کن کار بیگانه مکن

(مولانا)

در عشق سلیمانی من همدم مرغانم  ...

 

در عشق سلیمانی من همدم مرغانم  /  هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم

هم خونم و هم شیرم هم طفلم و هم پیرم  /  هم چاکر و هم میرم هم اینم و هم آنم

(مولانا)

آینهٔ دل چون شود صافی و پاک...

 

آینهٔ دل چون شود صافی و پاک  /  نقشها بینی برون از آب و خاک

هم ببینی نقش و هم نقاش را  /  فرش دولت را و هم فراش را

(مولانا)

نیست دستوری در اینجا قرع باب...

 

 

نیست دستوری در اینجا قرع باب / جز امید والله اعلم بالصواب

(مولانا)

این دهان بر بند تا بینی عیان...

 

 

این دهان بر بند تا بینی عیان / چشم بند آن جهان حلق و دهان

ای دهان تو خود دهانهٔ دوزخی / وی جهان تو بر مثال برزخی

(مولانا)

من سر نخورم که سر گران‌ست...

 

 

 سر گران‌ست / پاچه نخورم که استخوان‌ست

بریان نخورم که هم زیان‌ست / من نور خورم که قوت جان‌ست

من عشق خورم که خوشگوارست / ذوق دهنست و نشو جان‌ست

(مولانا)

ای هزاران جبرئیل اندر بشر ...

 

ای هزاران جبرئیل اندر بشر /  ای مسیحان نهان در جوف خر

ای هزاران کعبه پنهان در کنیس  / ای غلط‌انداز عفریت و بلیس

نیست صورت چشم را نیکو به مال / تا ببینی شعشعهٔ نور جلال

(مولانا)

کز اگر گفتن رسول با وفاق ...

 

 

کز اگر گفتن رسول با وفاق /  منع کرد و گفت آن هست از نفاق

تا نگردی تو گرفتار اگر /   که اگر این کردمی یا آن دگر

کان منافق در اگر گفتن بمرد /  وز اگر گفتن بجز حسرت نبرد

(مولانا)

چون ز تنهایی تو نومیدی شوی....

 

چون ز تنهایی تو نومیدی شوی  /  زیر سایهٔ یار خورشیدی شوی

رو بجو یار خدایی را تو زود  /  چون چنان کردی خدا یار تو بود

یار چشم تست ای مرد شکار  /  از خس و خاشاک او را پاک دار

(مولانا)

از محقق تا مقلد فرف هاست...

 

از محقق تا مقلد فرق هاست  /  کین چو داوود است و آن دیگر صداست

(مولانا)

تفرقه در روح حیوانی بود...

 

تفرقه در روح حیوانی بود / نفس واحد روح انسانی بود

(مولانا)

کین مدار آنها که از کین گمرهند...

 

 

کین مدار آنها که از کین گمرهند  /  گورشان پهلوی کین‌داران نهند

اصل کینه دوزخست و کین تو  /  جزو آن کلست و خصم دین تو

چون تو جزو دوزخی پس هوش دار  /  جزو سوی کل خود گیرد قرار

(مولانا)

علم چون بر دل زند یاری شود...

 

 

علم چون بر دل زند یاری شود  /  علم چون بر تن زند باری شود

هین مکش بهر هوا آن بار علم  /  تا ببینی در درون انبار علم

اسم خواندی رو مسمی را بجو  /  مه به بالا دان نه اندر آب جو

(مولانا)

آن دلی کو مطلع مهتابهاست ....

 

آن دلی کو مطلع مهتابهاست  /  بهر عارف فتحت ابوابهاست

با تو دیوارست و با ایشان درست  /  با تو سنگ و با عزیزان گوهرست

(مولانا)

کان نفس خواهد ز باران پاک‌تر ...

 

 

کان نفس خواهد ز باران پاک‌تر  /  وز فرشته در روش دراک‌تر

عمرها بایست تا دم پاک شد  /  تا امین مخزن افلاک شد

(مولانا)

آیینه ی جان نیست الا روی یار ...

 

 

گفتم آخر آینه از بهر چیست  /  تا بداند هر کسی کو چیست و کیست

آیینه ی جان نیست الا روی یار  /  روی آن یاری که باشد زان دیار

(مولانا)

ای برادر تو همان اندیشه ای ...

 

ای برادر تو همان اندیشه ای / مابقی خود استخوان و ریشه ای

گر گل است اندیشه تو گلشنی / ور بود خاری تو هیمه گلخنی

گر گلابی بر سر و جَیبت زنند / ور تو چون بولی برونت افکنند

(مولانا)

چون دعامان امر کردی ای اجاب...

 

 

چون دعامان امر کردی ای اجاب / این دعای خویش کن مستحاب

تو بزن یا ربنا آب طهور / تا شود این نار عالم جمله نور

هم دعا از تو اجابت هم ز تو /  ایمنی از تو مهابت هم ز تو

این طلب در ما هم ز ایجاد تست /  رستن از بیداد یا رب داد تست

این دعا هم بخشش و تعلیم تست / گر نه در گلخن گلستان از چه رست

آب دریا جمله در فرمان تست / آب و آتش ای خداوند آن تست

گر تو خواهی آتش آب خوش شود / ور نخواهی آب هم آتش شود

(مولانا)

صبر آرد آرزو را نه شتاب...

 

 

صبر آرد آرزو را نه شتاب / صبر کن والله اعلم بالصواب

(مولانا)

این جهان کوه است و فعل ما ندا

 

 

این جهان کوه است و فعل ما ندا / باز گردد این نداها را صدا

(مولانا)

اگر تو یار نداری چرا طلب نکنی ...

 

 

اگر تو یار نداری چرا طلب نکنی / وگر به یار رسی چرا طرب نکنی

به کاهلی بنشینی که این عجب کاریست / عجب توی که هوای چنان عجبی نکنی

(مولانا)

آن نفسی که با خودی...

 

 

آن نفسی که با خودی یار چو خار آیدت  /  وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت

آن نفسی که با خودی خود تو شکار پشه ای  /  وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت

آن نفسی که با خودی بسته ابر غصه ای  /  وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت

آن نفسی که با خودی یار کناره می کند  /  وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت

آن نفسی که با خودی همچو خزان فسرده ای  /  وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت

(مولانا)

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد  ...

 

 

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد  /  به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد

در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران  /  به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید  /  تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد

چراغست این دل بیدار به زیر دامنش می‌دار  /  از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد

(مولانا)

ای خنک آن مرد کز خود رسته شد ...

 

چون تعلق یافت نان با بوالبشر  /  نان مرده زنده گشت و با خبر

ای خنک آن مرد کز خود رسته شد  /  در وجود زنده‌ای پیوسته شد

وای آن زنده که با مرده نشست  /  مرده گشت و زندگی از وی بجست

(مولانا)

باغ سبز عشق کاو بی منتهاست ...

 

باغ سبز عشق کاو بی منتهاست / جز غم و شادی در او بس میوه هاست

عاشقی زین هر دو حالت برتر است / بی بهار و بی خزان سبز و تر است

از غم و شادی نباشد جوش ما / با خیال و وهم نبود هوش ما

حالتی دیگر بود کان نادر است / تو مشو منکر که حق بس قادر است

(مولانا)

ایکه در معنی ز شب خاموش تری ...

 

ایکه در معنی ز شب خاموش تری  / گفت خود را چند جویی مشتری

خویش را تعلیم کن عشق و نظر / کان بود جون نقش فی جرم الحجر

علت عاشق ز علت ها جداست ...

 

 

علت عاشق ز علت ها جداست  /  عشق اسطرلاب اسرار خداست

(مولانا)

زندگی زیباست ای زیبا پسند ...

 

زندگی زیباست ای زیبا پسند  /  زنده اندیشان به زیبایی رسند

(مولانا)

ای مطرب داووددم آتش بزن در رخت غم ...

 

ای مطرب داووددم آتش بزن در رخت غم  /  بردار بانگ زیر و بم کاین وقت سرخوانی است این

مست و پریشان توام موقوف فرمان توام  /  اسحاق قربان توام این عید قربانی است این

رستم من از خوف و رجا عشق از کجا شرم از کجا  /   ای خاک بر شرم و حیا هنگام پیشانی است این

(مولانا)

هر هستی در وصل خود در وصل اصل اصل خود...

 

می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا / گردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا

هر هستی در وصل خود در وصل اصل اصل خود / خنبک زنان بر نیستی دستک زنان اندر نما

نانم مده آبم مده آسایش و خوابم مده / ای تشنگی عشق تو صد همچو ما را خونبها

(مولانا)

هر که را بینی یکی جامه درست ...

 

هر که را بینی یکی جامه درست /  دان که او آنرا به صبر و کسب جست

هر که را بینی برهنه بینوا  /  هست بر بیصبری او آن گوا

هر که مستوحش بود پر غصه جان / کرده باشد با دغایی اقتران

(مولانا)

چون دعامان امر کردی ای اجاب ...

 
أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ
(سوره نمل، آیه 62)
 
چون دعامان امر کردی ای اجاب / این دعای خویش را کن مستجاب 
ما ز حرص و آز خود را سوختیم / این دعا را هم ز تو آموختیم
(مولانا)

هدیه های دوستان با همدگر ...

 

هدیه های دوستان با همدگر / نیست اندر دوستی الا صور

تا گواهی داده باشد هدیه ها / بر محبت های مضمر در خفا

ز آنکه احسان های ظاهر شاهدند / بر محبت های سر ای ارجمند

 (مولانا)

لب ببند و کف پر زر برگشا...

 
 
لب ببند و کف پر زر برگشا / بخل تن بگذار و پیش آور سخا
این سخا شاخی است از سرو بهشت/ وای او کز کف چنین سروی بهشت
 (مولانا)

خوی با او کن که خوی را آفرید ...

 
خوی با او کن که خوی را آفرید / خوی های انبیا را آفرید
خوی با او کن که امانت های تو / ایمن آید از افول و از عتو
بره بدهی رمه بازت دهد / پرونده هر صفت خود رب بود
بره پیش گرگ امانت می نهی / گرگ و یوسف را مفرما همرهی
(مولانا)

تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را ...

 
 
 
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را / تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم / چو درین دور خرابم چه کنم دور زمانرا
ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانی / چو ز تو یافت نشانی که کند نام و نشانرا
جهت گوهر فایق بتک بحر حقایق / چو بسر باید رفتن چه کنم پای دوانرا
منگر رنج و بلا را بنگر عشق و ولا را / منگر جور و جفا را بنگر صد نگران را
غم را لطف لقب کن ز غم و درد طرب کن / هم این خوب طلب کن فرج امن و امان را
بطلب امن و امانرا بگزین گوشه گران را / بشنو راه دِهانرا مگشا راه دَهان را
(مولانا)

آن زمان که دیو می شد راهزن ...

 
 
آن زمان که دیو می شد راهزن / آن زمان بایست یاسین خواندن
آن زمان که حرص جنبید و هوس / آن زمان می گو که ای فریادرس
کآن زمان پیش از خرابی بصره است / بو که بصره وارهد هم از آن شکست
 (مولانا)

رنج شکستن پوسته ای است که...

 
 
رنج شکستن پوسته ای است که فهم و ادراک شما را زندانی کرده است
(خلیل جبران)
گر رنج پیشت آید وگر راحت ای حکیم / نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند
(حافظ)
مگریز ای جان ز بلای جانان / که تو خام بمانی چو بلا نباشد
(مولانا)

قهر را از لطف داند هر کسی...

 
 
قهر را از لطف داند هر کسی /  خواه دانا خواه نادان یا خسی
لیک لطفی قهر در پنهان شده / یا که قهری در دل لطف آمده
کم کسی داند مگر ربانیی / کش بود در دل محک جانیی
باقیان زین دو گمانی می برند / سوی لانه خود به یک سو می پرند
(مولانا)

مرد و زن چون یک شوند آن یک تویی...

 

 

مرد و زن چون یک شوند آن یک تویی /  چون که یک ها محو شد آنک تویی (مولانا)

شما با هم زاده شد اید و باید که پیوسته با هم باشید

اما بگذارید که با هم بودنتان  را فضایی در میان باشد

از آنکه ستون های معبد به جدایی بار بهتر کشند

 بلوط و سرو در سایه هم به کمال رویش نرسند.
(خلیل جبران)

از پی آن گفت حق خود را بصیر ...

 

 

از پی آن گفت حق خود را بصیر / که بود دید وی ات هر دم نذیر

از پی آن گفت حق خود را سمیع / تا ببندی لب ز گفتار شنیع

از پی آن گفت حق خود را علیم / تا نیندیشی فسادی تو ز بیم
(مولانا)

وقت زندگی کردن هم اکنون است...

 

 

وقت زندگی کردن هم اکنون است. پس باید قدر این لحضات قیمتی و پر ارزش را بدانیم(لئوبوسکالیا).

نغمه ای آمد شما را دید و رفت / هر که را می خواست بخشید و رفت

نغمه ای دیگر رسید آگاه باش / تا ازین هم وانمانی خواجه تاش

(مولانا)

ای بی خبر از مغز شده غره به پوست...

 

 

ای بی خبر از مغز شده غره به پوست / هش دار که در میان جان  داری دوست

حس مغز تن است و مغز حست جان است / چون از تن و حس و جان گذشتی همه اوست

(مولانا)

این دهان بستی دهانی باز شد...

 

 

این دهان بستی دهانی باز شد / تا خورنده لقمه های راز شد

لب فروبند از طعام و از شراب / سوی خان آسمانی کن شتاب

گر تو این انبان ز نان خالی کنی / پر ز گوهرهای اجلالی کنی

طفل جان از شیر شیطان باز کن / بعد از آنش با ملک انباز کن

چند خوردی چرب و شیرین از طعام / امتحان کن چند روزی در صیام

چند شب ها خواب را گشتی اسیر / یک شبی بیدار شو دولت بگیر

(مولانا)

کاشکی هستی زبانی داشتی...

 

 

کاشکی هستی زبانی داشتی / تا ز هستان پرده‌ها برداشتی

گفت ای عنقای حق جان را مطاف / شکر که بازآمدی زان کوه قاف

ای اسرافیل قیامت گاه عشق / ای تو عشق عشق و ای دلخواه عشق

غیر هفتاد و دو ملت کیش او / تخت شاهان تخته بندی پیش او

مطرب عشق این زند وقت سماع / بندگی بند و خداوندی صداع

پس چه باشد عشق دریای عدم / در شکسته عقل را آنجا قدم

هر چه گویی ای دم هستی از آن / پردهٔ دیگر برو بستی بدان

آفت ادراک آن قالست و حال / خون بخون شستن محالست و محال

چون ز راز و ناز او گوید زبان / یا جمیل الستر خواند آسمان

ستر چه در پشم و پنبه آذرست / تا همی‌پوشیش او پیداترست

چون بکوشم تا سرش پنهان کنم  / سر بر آرد چون علم کاینک منم

بی تفکر پیش هر داننده هست / آنک با شوریده شوراننده هست

(مولانا)

مستم ولی از روی او، غرقم ولی در جوی او...

 

 

ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده ام / زان می که در پیمانه ها اندر نگنجد خورده ام

مستم ولی از روی او، غرقم ولی در جوی او/از قند و از گلزار او چون گلشکر پرورده ام

مستم ز خمر من لدن رو محتسب رو غمز کن / مر محتسب را و تو را هم چاشنی آورده ام

ای پادشاه صادقان چون من منافق دیده ای / با زندگانت زنده ام با مردگانت مرده ام

با دلبران و گلرخان چون گلبنان بشکفته ام / با منکران دی صفت همچو خزان افسرده ام

ای نان طلب در من نگر ولله مستم بی خبر / من گرد خنبی گشته من شیره افشرده ام

(مولانا)

آزمودم مرگ من در زندگیست ...

 

 

آزمودم مرگ من در زندگیست / چون رهم زین زندگی پایندگیست

حین مکن تهدید از کشتن که من / تشنهٔ زارم به خون خویشتن

اقتلونی اقتلونی یا ثقات / ان فی قتلی حیاتا فی حیات

یا منیر الخد یا روح البقا / اجتذب روحی وجد لی باللقا

لی حبیب حبه یشوی الحشا / لو یشا یمشی علی عینی مشی

گر بریزد خون من آن دوست‌رو / پای‌کوبان جان برافشانم برو
(مولانا)

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا...

 
 
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا / یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی / سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا

نور تویی سور تویی دولت منصور تویی / مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا

قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی/ قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا

حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی / روضهٔ امید تویی راه ده ای یار مرا

روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی / آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا

دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی / پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا

خواند مرا خواند مرا گفت بیا گفت با / میروم ای وای به من گر ندهد بار مرا

(مولانا)

او هرجا كه باشيد با شماست...

 

 

او هرجا كه باشيد با شماست

(سوره حدید،آیه 4، ترجمه خرمشاهی)

گر به جهل آییم آن زندان اوست / ور به علم آییم آن ایوان اوست

ور بگرییم ابر پر زرق وی ایم / ور بخندیم آن زمان برق وی ایم

ور به خشم و جنگ عکس قهر اوست / ور به صلح و عذر عکس مهر اوست

مولانا

دویی از خود برون کردن یکی دیدم دو عالم را ...

 

 

دویی از خود برون کردن یکی دیدم دو عالم را  / یکی جویم یکی گویم یکی دانم یکی خوانم

نه شرقیم نه غربیم ، نه بریم نه بحریم  / نه ارکان طبیعیم، نه از افلاک گردانم

نه از خاکم نه از بادم نه از آبم نه از آتش / نه از عرشم نه از فرشم نه از کونم نه از کانم

نه از هندم نه از چینم نه از بلغار و سقسینم / نه از ملک عراقینم نه از خاک خراسانم

نه از دنیا نه از عقبی نه از جنت نه از دوزخ / نه از آدم نه از حوا نه از فردوس رضوانم

هو الاول هو الاخر هوالظاهر هوالباطن / بغیر از هو و یا من هو دگر چیزی نمی دانم

(این اشعار منسوب به مولانا است، و به ظن قوی متعلق به وی نیست)

ما بفلك بوده ایم یار ملك بوده ایم ...

 

 

ما بفلك بوده ایم یار ملك بوده ایم / باز همانجا رویم جمله كه آن شهر ماست

گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا / بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست

حود ز فلك برتریم وز ملك افزون تریم  / زین دو چرا نگذریم منزل ما كبریاست

(مولانا)

من کسی در ناکسی دریافتم...

 

 

من کسی در ناکسی دریافتم / پس کسی در ناکسی دربافتم

قافیه اندیشم و دلدار من / گویدم مندیش جز دیدار من

من چه غم دارم که ویرانی بود / زیر ویرانی گنج سلطانی بود

هر ستاره اش خونبهای صد هلال / خون عالم ریختن او را حلال

ما بها و خونبها را یافتیم / جانب جان باختن بشتافتیم

(مولانا)

قالب از ما هست شد نی ما ازو ...

 

 

قالب از ما هست شد نی ما ازو / باده از ما مست شد نی ما ازو

بر سماع راست هر تن چیر نیست / طعمه هر مرغکی انجیر نیست

(مولانا)

خون غم بر ما حلال و خون ما بر غم حرام ...

 

 

خون غم بر ما حلال و خون ما بر غم حرام / هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش

باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دل تریم / رو به محبوسان عالم ده ساقیا افیون خویش

(مولانا)

جان ها در اصل خود عیسی دمند ...

 

 

جان ها در اصل خود عیسی دمند / یک زمان زخمند گاهی مرهمند

گر سخن خواهی که گویی چون شکر / صبر کن از حرص و این حلوا مخور

صبر باشد مشت های زیرکان / باشد حلوا آرزوی کودکان

هر که صبر آرد به گردون بر رود / هر که حلوا خورد واپس تر رود

(مولانا)

 

عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد...

 

 

عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد / عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا

از دولت محزونان وز همت مجنونان / آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا

ای مطرب صاحبدل در زیر مکن منزل / کان زهره به میزان شد تا باد چنین بادا

درویش فریدون شد هم کیسه قارون شد / هم کاسه سلطان شد تا باد چنین بادا

آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین / با نای در افغان شد تا باد چنین بادا

فرعون بدان سختی با آن همه بد بختی / نک موسی عمران شد تا باد چنین بادا

آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامشتی / نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا

غم رفت و فتوح آمد شب رفت و صبوح آمد / خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا

معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا / کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا

ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد / باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا

یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی / غم خواره یاران شد تا باد چنین بادا

زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش / عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا

آن ماه چو تابان شد کونین گلستان شد / اشخاص همه جان شد تا باد چنین بادا

(مولانا)

از قناعت هیچ کس بی جان نشد ...

 

از قناعت هیچ کس بی جان نشد / از حریصی هیچ کس سلطان نشد

(مولانا)