در بسیاری از سخنان شما اندیشه ها قربانی می شوند....

 

در بسیاری از سخنان شما اندیشه ها قربانی می شوند.

هنگامیکه شما با دوست خود دیدار می کنید، بگذارید که روح شما لب هایتان را به حرکت درآورد.

(جبران خلیل جبران)

اگر براستی میخواهید روح مرگ را مشاهده کنید...

 

اگر براستی میخواهید روح مرگ را مشاهده کنید، پنجره قلبتان را بسوی جوهر زندگی بگشائید، زیرا مرگ و زندگی یکی هستند چنانکه رودخانه و دریا از یک گوهرند.

(جبران خلیل جبران)

خیر و خوبی در شما به گونه های بی شمار ظاهر می شود...

 

خیر و خوبی در شما به گونه های بی شمار ظاهر می شود اما در فقدان خیر و شما شر نیستید، فقط می توان گفت در راه لنگ ماندید. چه حیف که گوزن ها نمی توانند چابکی را به لاک پشت ها بیاموزند

(جبران خلیل جبران)

شما ای قاضیانی که به اجرای عدالت می اندیشید...

 

شما ای قاضیانی که به اجرای عدالت می اندیشید، حکم شما چیست برای آنکس که در عالم جسم صدیق و درستکار است اما روح او در سودای دزدی و غارت بسر می برد

(جبران خلیل جبران)

و هنگامیکه زمین دست و پای شما را مصادره می کند...

 

 

و هنگامیکه زمین دست و پای شما را مصادره می کند، و وام خود را باز می ستاند، شما براستی دست افشانی و پایکوبی خواهید کرد.

(جبران خلیل جبران)

اگر گیاهان یقین دارند که بهار خواهد رسید ...

 

اگر گیاهان یقین دارند که بهار خواهد رسید، چرا ما انسان ها باور نداریم که روزی خواهیم توانست به هر آنچه می خواهیم دست یابیم

(جبران خلیل جبران)

در اغلب رازگويى‌هاى ايشان خيرى نيست...

 

در اغلب رازگويى‌هاى ايشان خيرى نيست

(سوره نساء، آیه 114، ترجمه خرمشاهی)

در بسیاری از سخنان شما اندیشه ها کم و بیش قربانی می شوند

(جبران خلیل جبران)

پیش از آنکه خانه ای در حصار شهر بنا کنی آلاچیقی در صحرای خیال بنا کن...

 

آنچه در شما بی منتهاست تنها در خانه آسمان اقامت دارد که درهایش مه صبحگاهی و پنجره هایش آوازها و سکوت شبانه است.

(خلیل جبران)

شرم سپری است در برابر چشم های ناپاک ...

 
و چون ناپاک بر جای نماند، شرم چه خواهد بود مگر زنجیر دل و آلایش روح
(خلیل جبران)

شادی های شما همان غم های شماست که نقابش را برداشته است ...

 

هر چه غم ژرفتر وجود شما را می کاود گنجایشی فراختر برای شادی ها خواهید داشت

(خلیل جبران)

اگر ترس و هراسی است که می خواهید از خود برانید...

 

 جایگاه آن ترس در دل شماست نه در دست آنکس که ازو می ترسید.

(خلیل جبران)

کسانی هستند که از بسیار اندکی می بخشند ...

 

کسانی هستند که از بسیار، اندکی می بخشند تا به وصف کرامت شناخته شوند،

و همین شوق به نام و شهرت هدیه آنان را مسموم می کند.

و کسانی هستند که از کم تمام را می بخشند،

آنان به حیات و کرامت بی پایان آن ایمان دارند.

کسانی هستند که با لذت می بخشتند، و همان لذت پاداش آنهاست.

کسانی هستند که می بخشند و از رنج و محنت فارغند و سودای فضیلت و تقوا در سر ندارند،

خداوند از دست های چنین بخشندگانی با آدمیان سخن می گوید و از پشت چشم آنان بر زمین لبخند می زند

 (خلیل جبران)

زمین میوه های خود را به شما ارزانی می دارد...

 
زمین میوه های خود را به شما ارزانی می دارد
اگر شما بدانید چگونه دستهای خود را از این نعمت ها پر کنید هیچگاه فقیر و نیازمند نخواهید بود
 (خلیل جبران)

شما هنگامی سخن میگویید که ...

 

شما هنگامی سخن میگویید که با اندیشه های خود در صلح و آرامش بسر نمی برید

در بسیاری از سخنان شما اندیشه ها کم و بیش قربانی می شوند.

(خلیل جبران)

دوست شما همان دعای شماست که ...

 
 
دوست شما همان دعای شماست که مستجاب شده است
خوشتر آنکه در دوستی هیچ مقصودی در میان نباشد مگر آنکه روح شما ژرفتر و عظیم تر شود
(خلیل جبران)

زندگی روزمره شما معبد شما و دین شماست...

 
 
زندگی روزمره شما معبد شما و دین شماست
هز زمان که بدین معبد وارد می شوید، هر چه دارید را با خود ببرید،
و نیز چون به معبد روید همه آدمیان را با خود ببرید
 (خلیل جبران)

زیبایی...

 

زیبایی نقشی است که شما آنرا می بینید، اگرچه چشمهایتان را ببندید،

و آوازی است که شما می شنوید، اگر چه گوشهایتان را بگیرید.

(خلیل جبران)

که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد / خطا بود که نبیند روی زیبا را

(سعدی)

رنج شکستن پوسته ای است که...

 
 
رنج شکستن پوسته ای است که فهم و ادراک شما را زندانی کرده است
(خلیل جبران)
گر رنج پیشت آید وگر راحت ای حکیم / نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند
(حافظ)
مگریز ای جان ز بلای جانان / که تو خام بمانی چو بلا نباشد
(مولانا)

داوری کردن در کار شما از روی لغزش هایتان چنان است که ...

 

داوری کردن در کار شما از روی لغزش هایتان چنان است که فصل ها را به سبب گذران بودنشان ملامت کنند

(جبران خلیل جبران)

مرد و زن چون یک شوند آن یک تویی...

 

 

مرد و زن چون یک شوند آن یک تویی /  چون که یک ها محو شد آنک تویی (مولانا)

شما با هم زاده شد اید و باید که پیوسته با هم باشید

اما بگذارید که با هم بودنتان  را فضایی در میان باشد

از آنکه ستون های معبد به جدایی بار بهتر کشند

 بلوط و سرو در سایه هم به کمال رویش نرسند.
(خلیل جبران)

عشق هدیه ای نمی دهد مگر از گوهر ذات خویش...

 

 

عشق هدیه ای نمی دهد مگر از گوهر ذات خویش،

و هدیه ای نمی پذیرد مگر از گوهر ذات خویش،

زیرا عشق برای عشق کافیست

(جبران خلیل جبران)