کاشکی هستی زبانی داشتی...

 

 

کاشکی هستی زبانی داشتی / تا ز هستان پرده‌ها برداشتی

گفت ای عنقای حق جان را مطاف / شکر که بازآمدی زان کوه قاف

ای اسرافیل قیامت گاه عشق / ای تو عشق عشق و ای دلخواه عشق

غیر هفتاد و دو ملت کیش او / تخت شاهان تخته بندی پیش او

مطرب عشق این زند وقت سماع / بندگی بند و خداوندی صداع

پس چه باشد عشق دریای عدم / در شکسته عقل را آنجا قدم

هر چه گویی ای دم هستی از آن / پردهٔ دیگر برو بستی بدان

آفت ادراک آن قالست و حال / خون بخون شستن محالست و محال

چون ز راز و ناز او گوید زبان / یا جمیل الستر خواند آسمان

ستر چه در پشم و پنبه آذرست / تا همی‌پوشیش او پیداترست

چون بکوشم تا سرش پنهان کنم  / سر بر آرد چون علم کاینک منم

بی تفکر پیش هر داننده هست / آنک با شوریده شوراننده هست

(مولانا)

مستم ولی از روی او، غرقم ولی در جوی او...

 

 

ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده ام / زان می که در پیمانه ها اندر نگنجد خورده ام

مستم ولی از روی او، غرقم ولی در جوی او/از قند و از گلزار او چون گلشکر پرورده ام

مستم ز خمر من لدن رو محتسب رو غمز کن / مر محتسب را و تو را هم چاشنی آورده ام

ای پادشاه صادقان چون من منافق دیده ای / با زندگانت زنده ام با مردگانت مرده ام

با دلبران و گلرخان چون گلبنان بشکفته ام / با منکران دی صفت همچو خزان افسرده ام

ای نان طلب در من نگر ولله مستم بی خبر / من گرد خنبی گشته من شیره افشرده ام

(مولانا)

آراسته لعبتی چو ماهی...

 

 

آراسته لعبتی چو ماهی / چون سرو سهی نظاره گاهی

سر دفتر آیت نکویی / شاهنشه ملک خوبرویی

رشک رخ ماه آسمانی / رنج دل سرو بوستانی

محراب نماز بت پرستان / قندیل سرای و سرو بستان

آهو چشمی که هر زمانی / کشتی به کرشمه ای جهانی

(نظامی)

که مازندران شهر ما یاد باد...

 

 

 که مازندران شهر ما یاد باد/ همیشه بر و بومش آباد باد

که در بوستانش همیشه گل است / به کوه اندرون لاله و سنبل است

هوا خوشگوار و زمین پر نگار / نه سرد و نه گرم همیشه بهار

نوازنده بلبل به باغ اندرون / گرازنده آهو به راغ اندرون

(فردوسی)

ای عجب این راه نه راه خداست ...

 

 

ای عجب این راه نه راه خداست / زانکه در آن اهرمنی رهنماست

خانه جان هر چه توانی بساز / هر چه توان ساخت در این یک بناست

کعبه دل مسکن شیطان مکن / پاک کن این خانه که جای خداست

شعر من آیینه کردار توست / ناید از آینه جز حرف راست

پایه قصر هنر و فضل را / عقل نداند ز کجا ابتداست

(پروین اعتصامی)

آزمودم مرگ من در زندگیست ...

 

 

آزمودم مرگ من در زندگیست / چون رهم زین زندگی پایندگیست

حین مکن تهدید از کشتن که من / تشنهٔ زارم به خون خویشتن

اقتلونی اقتلونی یا ثقات / ان فی قتلی حیاتا فی حیات

یا منیر الخد یا روح البقا / اجتذب روحی وجد لی باللقا

لی حبیب حبه یشوی الحشا / لو یشا یمشی علی عینی مشی

گر بریزد خون من آن دوست‌رو / پای‌کوبان جان برافشانم برو
(مولانا)

مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را...

 

 

می خواه و گل افشان از دهر چه می خواهی / این گفت سحرگه گل و بلبل تو چه می گویی

مسند بر گلستان به تا شاهد و ساقی را / لب گیری و رخ بوسی و می نوشی و گل بویی

(حافظ)

می گفت گرفته حلقه در بر ...

 

 

می گفت گرفته حلقه در بر / کامروز منم چو حلقه بر در

در حلقه عشق جان می فروشم / بی حلقه او مباد گوشم

 (نظامی)

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا...

 
 
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا / یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی / سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا

نور تویی سور تویی دولت منصور تویی / مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا

قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی/ قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا

حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی / روضهٔ امید تویی راه ده ای یار مرا

روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی / آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا

دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی / پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا

خواند مرا خواند مرا گفت بیا گفت با / میروم ای وای به من گر ندهد بار مرا

(مولانا)

او هرجا كه باشيد با شماست...

 

 

او هرجا كه باشيد با شماست

(سوره حدید،آیه 4، ترجمه خرمشاهی)

گر به جهل آییم آن زندان اوست / ور به علم آییم آن ایوان اوست

ور بگرییم ابر پر زرق وی ایم / ور بخندیم آن زمان برق وی ایم

ور به خشم و جنگ عکس قهر اوست / ور به صلح و عذر عکس مهر اوست

مولانا

دویی از خود برون کردن یکی دیدم دو عالم را ...

 

 

دویی از خود برون کردن یکی دیدم دو عالم را  / یکی جویم یکی گویم یکی دانم یکی خوانم

نه شرقیم نه غربیم ، نه بریم نه بحریم  / نه ارکان طبیعیم، نه از افلاک گردانم

نه از خاکم نه از بادم نه از آبم نه از آتش / نه از عرشم نه از فرشم نه از کونم نه از کانم

نه از هندم نه از چینم نه از بلغار و سقسینم / نه از ملک عراقینم نه از خاک خراسانم

نه از دنیا نه از عقبی نه از جنت نه از دوزخ / نه از آدم نه از حوا نه از فردوس رضوانم

هو الاول هو الاخر هوالظاهر هوالباطن / بغیر از هو و یا من هو دگر چیزی نمی دانم

(این اشعار منسوب به مولانا است، و به ظن قوی متعلق به وی نیست)

ما بفلك بوده ایم یار ملك بوده ایم ...

 

 

ما بفلك بوده ایم یار ملك بوده ایم / باز همانجا رویم جمله كه آن شهر ماست

گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا / بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست

حود ز فلك برتریم وز ملك افزون تریم  / زین دو چرا نگذریم منزل ما كبریاست

(مولانا)

دوستت دارم را ...

 

 

« دوستت دارم » را

من دلاویزترین شعر جهان یافته ام
این گل سرخ من است.

دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن
که فشانی بر دوست،
راز خوشیختی هرکس به پراکندن اوست!

 

در دل مردم عالم – به خدا –
نور خواهد پاشید
روح خواهد بخشید.

تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو
این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت
نه به یکبار و به ده بار، که صد بار بگو
« دوستم داری » را از من بسیار بپرس
دوستت دارم را با من بسیار بگو

(فریدون مشیری)

زندگی گل به توان ابدیت ...

 
 
زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی ماست
(سهراب سپهری)

غرق دریای جود و فیض حقیم...

 

 

غرق دریای جود و فیض حقیم / خشک لب بر کنار یعنی چه

نور حق جلوه گر بود هر سو / دیده ها در غبار یعنی چه

(علامه حسن زاده آملی)

من کسی در ناکسی دریافتم...

 

 

من کسی در ناکسی دریافتم / پس کسی در ناکسی دربافتم

قافیه اندیشم و دلدار من / گویدم مندیش جز دیدار من

من چه غم دارم که ویرانی بود / زیر ویرانی گنج سلطانی بود

هر ستاره اش خونبهای صد هلال / خون عالم ریختن او را حلال

ما بها و خونبها را یافتیم / جانب جان باختن بشتافتیم

(مولانا)

الا ای طوطی گویای اسرار...

 

 

الا ای طوطی گویای اسرار / مبادا خالیت شکر ز منقار

سرت سبز و دلت خوش باد جاوید / که خوش نقشی نمودی از خط یار

خداوندی بجای بندگان کرد / خداوندا ز آفاتش نگه دار

(حافظ)

شب وصل است و طی شد شب هجر / سلام فیه حتی مطلع الفجر

 
 
شب وصل است و طی شد شب هجر / سلام فیه حتی مطلع الفجر
(حافظ)

قالب از ما هست شد نی ما ازو ...

 

 

قالب از ما هست شد نی ما ازو / باده از ما مست شد نی ما ازو

بر سماع راست هر تن چیر نیست / طعمه هر مرغکی انجیر نیست

(مولانا)

(موسی) گفت پروردگارا من به هر خيرى كه برايم بفرستى نيازمندم‌ ...

 

 

(موسی) گفت پروردگارا من به هر خيرى كه برايم بفرستى نيازمندم‌

(سوره قصص، آیه 24، ترجمه خرمشاهی)

ای دل عبث نخور غم دنیا را ...

 

 

ای دل عبث نخور غم دنیا را  / فکرت نکن نیامده فردا را

کنج قفس چو نیک بیاندیشی / چون گلشن است مرغ شکیبا را

(پروین اعتصامی)

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند...

 
 
 
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند / چون به خلوت می روند آن کار دگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس / توبه فرمایان خود چرا توبه کمتر می کنند
گوئیا باور نمی دارند روز داوری / کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند
(حافظ)

دریاست مجلس او دریاب وقت و دریاب...

 
 
دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد / کز حضرت سلیمان عشرت اشاره آمد
 دریاست مجلس او دریاب وقت و دریاب / هان ای زیان رسیده وقت تجارت آمد
بر تخت جم که تاجش معراج آسمان است / همت نگر که موری با آن حقارت آمد
 (حافظ)

خون غم بر ما حلال و خون ما بر غم حرام ...

 

 

خون غم بر ما حلال و خون ما بر غم حرام / هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش

باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دل تریم / رو به محبوسان عالم ده ساقیا افیون خویش

(مولانا)

جان ها در اصل خود عیسی دمند ...

 

 

جان ها در اصل خود عیسی دمند / یک زمان زخمند گاهی مرهمند

گر سخن خواهی که گویی چون شکر / صبر کن از حرص و این حلوا مخور

صبر باشد مشت های زیرکان / باشد حلوا آرزوی کودکان

هر که صبر آرد به گردون بر رود / هر که حلوا خورد واپس تر رود

(مولانا)

 

ایدوست بیا تا غم فردانخوریم ...

 

 

ایدوست بیا تا غم فردانخوریم / وین یکدم عمر را غنیمت شمریم

فردا که از این دیر فنا در گذریم / با هفت هزار سالکان سر بسریم

 (خیام)

موسم عیشست غنیمت شمار...

 

 

باد صبا جیب سمن برگشاد / غلغل بلبل به چمن در فتاد

موسم عیشست غنیمت شمار / هرزه مده عمر و جوانی به باد

زنده کند مردهٔ صد ساله را /باد چو بر گل گذرد بامداد

تا بتوان خاطر خود شاددار / نیست بدین یک دو نفس اعتماد

(عبید زاکانی)