آینهٔ دل چون شود صافی و پاک...
آینهٔ دل چون شود صافی و پاک / نقشها بینی برون از آب و خاک
هم ببینی نقش و هم نقاش را / فرش دولت را و هم فراش را
(مولانا)
آینهٔ دل چون شود صافی و پاک / نقشها بینی برون از آب و خاک
هم ببینی نقش و هم نقاش را / فرش دولت را و هم فراش را
(مولانا)
صبح امروز کسی گفت به من
تو چقدر تنهایی
گفتمش در پاسخ : تو چقدر حساسی
تن من گر تنهاست، دل من با دلهاست
دوستانی دارم بهتر از برگ درخت
یادشان در دل من، قلبشان منزل من
صافی آب مرا یاد تو انداخت رفیق
(سهراب سپهری)
این دهان بر بند تا بینی عیان / چشم بند آن جهان حلق و دهان
ای دهان تو خود دهانهٔ دوزخی / وی جهان تو بر مثال برزخی
(مولانا)
سر گرانست / پاچه نخورم که استخوانست
بریان نخورم که هم زیانست / من نور خورم که قوت جانست
من عشق خورم که خوشگوارست / ذوق دهنست و نشو جانست
(مولانا)
آيا ندانستهاى كه خداوند ابرها را مىراند، سپس بين آنها را پيوند مىدهد، سپس درهم فشردهاش مىكند، آنگاه باران درشت را مىبينى كه از لابلاى آن بيرون مىآيد، و سپس از آسمان، از ابرى كه به كوه مىماند تگرگ فرو مىفرستد
(سوره نور، آیه 43، ترجمه خرمشاهی)
سخن ماند از علاقلان یادگار / ز سعدی همین یک سخن یاددار
گنهکار اندیشناک از خدای / به از پارسای عبادت نمای
(سعدی)
ای هزاران جبرئیل اندر بشر / ای مسیحان نهان در جوف خر
ای هزاران کعبه پنهان در کنیس / ای غلطانداز عفریت و بلیس
نیست صورت چشم را نیکو به مال / تا ببینی شعشعهٔ نور جلال
(مولانا)